وبلاگ من

تبلیغات

نویسندگان

پشتيباني آنلاين

    پشتيباني آنلاين

درباره ما

    پسران آفتاب 1
    از این شب های بی پایان، چه می خواهم به جز باران که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده... به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت، دریغ از لکه ای ابری که باران را به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند نه همدردی، نه دلسوزی، نه حتی یاد دیروزی... هوا تلخ و هوس شیرین به یاد آنهمه شبگردی دیرین، میان کوچه های سرد پاییزی تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟ ببارو جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم ببار امشب! من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت سخت دلسردم. ببار امشب که تنها آرزوی پاک این دفتر گل سرخی شود روزی! ودیگر من نمی خواهم از این دنیا نه همدردی، نه دلسوزی، فقط یک چیز می خواهم! و آن شعری به یاد آرزوهای لطیف و پاک دیروزی...

امکانات جانبی

    آمار وب سایت:  

    بازدید امروز : 4
    بازدید دیروز : 59
    بازدید هفته : 79
    بازدید ماه : 234
    بازدید کل : 11801
    تعداد مطالب : 6
    تعداد نظرات : 39
    تعداد آنلاین : 1


    ورود کاربران

      نام کاربری
      رمز عبور

      » رمز عبور را فراموش کردم ؟

    عضويت سريع

      نام کاربری
      رمز عبور
      تکرار رمز
      ایمیل
      کد تصویری

    آمار

      آمار مطالب آمار مطالب
      کل مطالب کل مطالب : 6
      کل نظرات کل نظرات : 39
      آمار کاربران آمار کاربران
      افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
      تعداد اعضا تعداد اعضا : 5

      آمار بازدیدآمار بازدید
      بازدید امروز بازدید امروز : 4
      بازدید دیروز بازدید دیروز : 59
      ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 0
      ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 6
      آي پي امروز آي پي امروز : 1
      آي پي ديروز آي پي ديروز : 20
      بازدید هفته بازدید هفته : 79
      بازدید ماه بازدید ماه : 234
      بازدید سال بازدید سال : 4275
      بازدید کلی بازدید کلی : 11801

      اطلاعات شما اطلاعات شما
      آی پی آی پی : 18.216.104.106
      مرورگر مرورگر :
      سیستم عامل سیستم عامل :
      تاریخ امروز امروز :

    چت باکس


      نام :
      وب :
      پیام :
      2+2=:
      (Refresh)

    تبادل لینک

      تبادل لینک هوشمند
      برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پسران آفتاب 1 و آدرس asemani72.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






    خبرنامه

      براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



    آخرین نطرات

      فائزه - سلام سعید نامرد شدی دیگه وبم نمیای؟؟؟
      عیدت مبارک - 1391/12/29
      قلم دار - سلام اين پيام يه ساعت بعد از پيام قبليه هنوز نت نيومدي؟
      زود به زود بيا
      درضمن تولدمم مبارك
      ممنون كه به فكرم بودي - 1391/12/6
      قلم دار - سلام اين پيام يه ساعت بعد از پيام قبليه هنوز نت نيومدي؟
      زود به زود بيا
      درضمن تولدمم مبارك
      ممنون كه به فكرم بودي - 1391/12/6
      قلم دار - سلام
      خوبي؟
      خيلي خوش حال شدم ميدوني يهو يادت افتاده بودم
      هي ميومدم سر ميزدم پيام نداده بودي برام افسردگي گرفتم گفتم ديگه نميرم سر بزنم
      خوبي ؟ چي كارا ميكني؟ - 1391/12/6
      قلم دار - سلام
      معلوم هست کجایی؟
      هی هرروز میام سر میزنم ببینم
      پیامامو خوندی جوابمو دادی یا نه ؟ - 1391/11/13
      قلم دار - سلام ممنون که برام دعا کردی - 1391/11/6
      قلم دار - سلام
      خوبی؟
      منو یادته ؟منم دلنوشته های یک قلم
      یه مدت بود که لوکس بلاگ مشکل داشت نیومدم بعدشم نتم قطع شد دیگه کلا نیومدم
      چند شب پیش یادت افتادم و همش توی گوگل دنبالت میکردم ولی متاسفانه پیدات نکردم توی یه سایت هم فریاد زدم دوستمو کسی ندیده اوناهم گفتن نه
      امشب یهو یادم افتاد که من توی لوکس بلاگ هم وبلاگ داشتم وااای خیلی خوشحالم از اینکه یافتمت کاری دیگه باهات ندارم فقط میخواستم بگم یادت افتادم و چقدر بد بختی کشیدم تا پیدات کردم
      خدا باید شفام بده - 1391/11/6
      mahsa - واییییییییییییییییی

      چی میتونم بگم؟ - 1391/10/3
      سجاد - - 1391/9/21
      fayaz - سلام ممنون که به وبم سر زدید
      جدا وبتون زیباست - 1391/5/25

    وبلاگ من

      پير مردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب  

    دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.

    پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: «باید ازت

    عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه.»  

    پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.

    پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.

    زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم.

    نمی خواهم دیر شود!

    پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.

    پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد!

    حتی مرا هم نمی شناسد!

    پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز

    صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

    پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است...!



    تاریخ ارسال پست: جمعه 30 مرداد 1391 ساعت: 19:58
    می پسندم نمی پسندم

    مطالب مرتبط

    بخش نظرات این مطلب

    این نظر توسط قلم دار در تاریخ 1391/12/6/0 و 20:48 دقیقه ارسال شده است

    [Comment_Gavator]

    سلام اين پيام يه ساعت بعد از پيام قبليه هنوز نت نيومدي؟
    زود به زود بيا
    درضمن تولدمم مبارك
    ممنون كه به فكرم بودي

    این نظر توسط قلم دار در تاریخ 1391/12/6/0 و 20:48 دقیقه ارسال شده است

    [Comment_Gavator]

    سلام اين پيام يه ساعت بعد از پيام قبليه هنوز نت نيومدي؟
    زود به زود بيا
    درضمن تولدمم مبارك
    ممنون كه به فكرم بودي

    این نظر توسط قلم دار در تاریخ 1391/12/6/0 و 19:50 دقیقه ارسال شده است

    [Comment_Gavator]

    سلام
    خوبي؟
    خيلي خوش حال شدم ميدوني يهو يادت افتاده بودم
    هي ميومدم سر ميزدم پيام نداده بودي برام افسردگي گرفتم گفتم ديگه نميرم سر بزنم
    خوبي ؟ چي كارا ميكني؟

    این نظر توسط قلم دار در تاریخ 1391/11/6/5 و 23:12 دقیقه ارسال شده است

    [Comment_Gavator]

    سلام ممنون که برام دعا کردی

    این نظر توسط قلم دار در تاریخ 1391/11/6/5 و 23:10 دقیقه ارسال شده است

    [Comment_Gavator]

    سلام
    خوبی؟
    منو یادته ؟منم دلنوشته های یک قلم
    یه مدت بود که لوکس بلاگ مشکل داشت نیومدم بعدشم نتم قطع شد دیگه کلا نیومدم
    چند شب پیش یادت افتادم و همش توی گوگل دنبالت میکردم ولی متاسفانه پیدات نکردم توی یه سایت هم فریاد زدم دوستمو کسی ندیده اوناهم گفتن نه
    امشب یهو یادم افتاد که من توی لوکس بلاگ هم وبلاگ داشتم وااای خیلی خوشحالم از اینکه یافتمت کاری دیگه باهات ندارم فقط میخواستم بگم یادت افتادم و چقدر بد بختی کشیدم تا پیدات کردم
    خدا باید شفام بده

    این نظر توسط سجاد در تاریخ 1391/9/21/2 و 0:16 دقیقه ارسال شده است

    [Comment_Gavator]


    این نظر توسط رها در تاریخ 1391/5/24/2 و 21:39 دقیقه ارسال شده است

    [Comment_Gavator]

    سلام مطالب عالی بودموفق باشید

    این نظر توسط محمد در تاریخ 1391/5/22/0 و 21:23 دقیقه ارسال شده است

    [Comment_Gavator]

    سلام وبلاکتون خیلی باحاله موفق باشی بدرود

    این نظر توسط seetaree در تاریخ 1391/3/12/5 و 1:43 دقیقه ارسال شده است

    [Comment_Gavator]

    سلام سعیدجونم وبلاک علی داری مطلب هات عالی بود من ازمطلب وبلاک خوشم اومدستاره جونننننننننننننننننننننننننننن نننننننننننننننننننننننننننننن نننننننننننننننننننننننننننن بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس سسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
    پاسخ:مرسي

    این نظر توسط seetaree در تاریخ 1391/3/12/5 و 1:40 دقیقه ارسال شده است

    [Comment_Gavator]

    سلام سعیدجونم وبلاک علی داری مطلب هات عالی بود من ازمطلب وبالاک خوشم اومدستاره جونننننننننننننننننننننننننننن نننننننننننننننننننننننننننننن نننننننننننننننننننننننننننن بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس سسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
    پاسخ:فدات


    برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

    نام
    آدرس ایمیل
    وب سایت/بلاگ
    :) :( ;) :D
    ;)) :X :? :P
    :* =(( :O };-
    :B /:) =DD :S
    -) :-(( :-| :-))
    نظر خصوصی

     کد را وارد نمایید:

    آپلود عکس دلخواه: